سلام
#امام_زمان
گارسون قهوه ام را برایم می آورد
و من در کافه همیشگی نشسته ام...
بیرون،
بوق و دود و روزمرگی
همگی رجز می خوانند.
و من چشم هایم را آهسته می بندم
به آسمان و تو فکر می کنم.
(محمد نصراوی)
گارسون قهوه ام را برایم می آورد
و من در کافه همیشگی نشسته ام...
بیرون،
بوق و دود و روزمرگی
همگی رجز می خوانند.
و من چشم هایم را آهسته می بندم
به آسمان و تو فکر می کنم.
(محمد نصراوی)
- ۲.۶k
- ۰۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط